دروازه
اي رهنورد خسته چه نالي ز سرنوشت
ديگر ترا به منزل راحت رسانده است
دروازه طلايي آن را نگاه كن
تا شهر مرگ راه درازي نمانده است
محل : هتل باری – ارومیه
اي رهنورد خسته چه نالي ز سرنوشت
ديگر ترا به منزل راحت رسانده است
دروازه طلايي آن را نگاه كن
تا شهر مرگ راه درازي نمانده است
محل : هتل باری – ارومیه
چه عنوان خوبی 🙂 مثل همیشه در کنار این عکس زیبا و نوشته ای که چشم نواز و روح بخش است… بسیار زیباست.
ممنون بابت لطف همیشگی
سلام
پرسپكتيو قشنگي شده. مرسي
سلام ممنون غزال جان
زیباست. عکسهات رو که میبینم به فکر فرو میرم.
🙂 ممنونم و خوشحالم
…
همیشه وقتی اسم دروازه رو میشنوم برام یه سئوال پیش میاد
دروازه ای از کجا به کجا ؟
گاهی فکر میکنم یه دروازه نمادی از یک قرارداده . فصلی برای پایان و لحضه ای برای شروع.
…
اگر اشتباه نکنم اینجا ارومیه هست … !
.. اا ببخشید الان دیدم که نوشتید ارومیه . از منطقه باری عکسهای جالبی گرفتم.
ممنون از از معنایی که به عکس دادی 🙂
عکسهاتو دوست دارم . .
سپاسگزارم 🙂
Wonderful perspective effect, it’s really beautiful
Thanks Tamara:)
خب بالاخره فراغتی دست داد تا بعد از چندی دوباره گذارمان به صندوقچهء جدید شما بیفتد و حظی ببریم.
عکس معناداری است این، همانطور که آرش عزیز هم به خوبی اشاره کرده، به ظرافت مفهوم دروازه را منتقل میکند. دروازهای تنها، حتی بدون سازه و ساختمانی که به آن متصل باشد پایان یک فضا و آغاز فضایی دیگر را القاء میکند.
و صد البته زاویهء قرارگیری که انتخاب کردهای و کادری که بستهای این مفهوم را از این دروازه کشف کرده است.
ممنونم از به اشتراک گذاشتن این معنا با ما.
آرش عزیز بسیار بسیار ممنون از وقتی که گذاشتی و این همه عکس رو دیدی و نظراتت رو بدون رودربایستی درمورد هر عکس گفتی:) بسیار بسیار از حضورت و تکت تک نظراتت خوشحال شدم و استفاده کردم.
The tones, composition and colors are just fabulous….a great mood capture!!!
Thanks Pavan